ترجمه مقاله

تحقق

لغت‌نامه دهخدا

تحقق . [ ت َ ح َق ْ ق ُ ] (ع مص ) درست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صحیح و درست شدن خبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درست و ثابت شدن خبر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || درست بدانستن . (تاج المصادر بیهقی ). درست بدانستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیقن در امری و ثابت و لازم قرار دادن آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ثابت بودن و یقین کردن چیزی . (فرهنگ نظام ). || (اصطلاح علم کلام ) نزد اشاعره مرادف ثبوت و کون و وجود است و نزد معتزله مرادف ثبوت و اعم از کون و وجود بود. و تحقق را دو قسم است : 1 - اصلی و آن تحققی است که حاصل شود شیئی را فی نفسه و قائم بود بدو. 2 -تبعی و آن تحققی است که برای متعلق بدان حاصل شود بقیاس حرکت ذاتی و تبعی . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله