ترجمه مقاله

تحلاق

لغت‌نامه دهخدا

تحلاق . [ ت َ ] (ع مص ) ستردن موی سر خود را. (ناظم الاطباء). موی از بیخ سر ستردن با تیغ. (از قطر المحیط). ستردن موی ، و جوهری گوید: حَلَق َ مَعَزَه و لایقال جزّه الا فی الضأن . و ابوزید گوید: عنز محلوقة و شعر حلیق و لحیة حلیق . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله