ترجمه مقاله

تحنیک

لغت‌نامه دهخدا

تحنیک . [ ت َ ] (ع مص ) استوارخرد گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تحنیک سن کسی را؛ استوارخرد گردانیدن تجربه ها او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). استوارعقل گردانیدن . (آنندراج ). || مهذب ساختن کودک را. (اقرب الموارد). || مالیدن حنک کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || لبیشه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بازگردانیدن کسی را. (اقرب الموارد). || تحنیک صبی ؛ خرماو غیر آن خائیدن و کام کودک مالیدن . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). کام کودک مالیدن . (آنندراج ). کام برداشتن . سغ برداشتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : عبداﷲ زبیر اول مولودی بود که در اسلام بعد از هجرت خیرالانام به مدینه متولد شد و رسول (ص ) او را تحنیک فرمود. (حبیب السیر چ 1 تهران جزء 2 از ج 2). || تحنیک میت ؛ برآوردن خرقه از زیر زنخ مرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله