ترجمه مقاله

تحوز

لغت‌نامه دهخدا

تحوز. [ ت َ ح َوْ وُ ] (ع مص ) فاهم آمدن و بر خویشتن پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم آمدن و بر خویشتن پیچیدن . (زوزنی ). بر خویشتن پیچیدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بر خود پیچیدن مار. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و برخی آنرا مطلق گرفته اند و مخصوص مار ندانسته اند. (اقرب الموارد). || از آن سوی که باشی بر دیگر سوی گردیدن در جنگ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). یک سو رفتن و گوشه گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنحی مرد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط): دخل علیه فماتحوز له عن فراشه ؛ ای ماتنحی . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله