ترجمه مقاله

تحول

لغت‌نامه دهخدا

تحول . [ ت َ ح َوْ وُ] (ع مص ) تَحَیﱡل . (قطر المحیط) (منتهی الارب ). از جای به جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). از جایی به جایی شدن . (دهار). برگشتن از جایی به جای دیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انتقال از جایی به جایی دیگر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). منتقل شدن وبرگشتن از جایی به جایی . (فرهنگ نظام ) :
یعنی خلاف رای خداوند حکمتست
امروز خانه کردن و فردا تحولی .

سعدی .


بالای خاک هیچ عمارت نکرده اند
کز وی به دیر و زود نباشد تحولی .

سعدی .


|| برگشتن از حالی به حالی دیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)، تغیر. بگشتن . انقلاب . || پشتواره برگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پشتواره برداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || حیله کردن به احوال کسی . (تاج المصادر بیهقی ).حیله کردن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطرالمحیط). || برگشتن از چیزی بسوی دیگر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد): تحول عنه تحولاً و تحیلاً...(قطر المحیط). رجوع به تحیل شود. || تحول کساء؛ چیزی در چادر نهادن و بر پشت برداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || طلب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب کردن آن حال وی که در آن حال به خوشی پندار قبول کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط).تحول به نصیحت و وصیت و موعظه ؛ خواستن حالی که در آن نشاط قبول باشد: کان الرسول یتحولنا بالموعظة. (اقرب الموارد). || برنشستن بر پشت اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراست خیر بردن در کسی . (تاج المصادر بیهقی ). || حذاقت و جودت نظر و قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحیل مثل آن . (منتهی الارب ). رجوع به تحیل شود.
ترجمه مقاله