ترجمه مقاله

تحویق

لغت‌نامه دهخدا

تحویق . [ ت َح ْ ] (ع مص ) کج کردن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعویج کلام بر کسی . (قطر المحیط): حوق علیه ؛ عرقل علیه کلامه [ معوج ساخت آنرا ]؛ و معناه جعله مثل الحواقة فی اختلاطه . (اقرب الموارد). || و فی الحدیث : ستجدون اقواماً محوقة رؤوسهم ؛ یعنی میان سر را تراشیده اند و این عمل را به روفتن تشبیه کرده است . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله