ترجمه مقاله

تحکیم

لغت‌نامه دهخدا

تحکیم . [ ت َ ] (ع مص ) حاکم گردانیدن کسی را در مال خویش . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حاکم گردانیدن کسی را در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حاکم گردانیدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || تحکیم در امری ؛ فرمان دادن تا در آن حکم کند. (قطر المحیط) (اقرب الموارد): حکموا فلاناً؛ اذا جعلوه ُ حَکَماً. (اقرب الموارد). حَکَم کردن کسی را در خصومتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حَکَم قرار دادن کسی را در میان دو خصم . (فرهنگ نظام ).
- تحکیم الحروریة ؛ قول گروه حروریه یعنی گروهی که بر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام خروج کرده و گفتند لاحکم الا للّه . (ناظم الاطباء). و این در مورد حکم شدن عمرو عاص از جانب شامیان و ابوموسی الاشعری از سوی عراقیان بود پس از جنگ صفین ، در مورد خلاف بین علی علیه السلام و معاویه .
|| در تداول ، مرادف اِحکام . استوار ساختن : تحکیم روابط دوستانه . || بازداشتن کسی را از آنچه میخواست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بازداشتن کسی را از فساد و آنچه میخواست . (از قطر المحیط). || اصلاح کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله