ترجمه مقاله

تحیز

لغت‌نامه دهخدا

تحیز. [ ت َ ح َی ْ ی ُ ](ع مص ) بر خویشتن پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تحیز حیه ؛ بر خویشتن پیچیدن مار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحیز مرد؛ رسیدن در مکان . (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). || حیز و جا گرفتن . (فرهنگ نظام ). || مستولی شدن بر بلدی و ضبط کردن آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || حصول در مکان . حصول در حیز. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله