ترجمه مقاله

تخبر

لغت‌نامه دهخدا

تخبر. [ ت َ خ َب ْ ب ُ ] (ع مص ) خبر خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خبر پرسیدن از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || گوسپندی را بشراکت خریدن و ذبح کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خریدن قوم گوسپندی را و سپس ذبح کردن و تقسیم کردن گوشت آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || آگاهی به چیزی و باخبر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دانستن حقیقت امری . (از اقرب الموارد). دانستن کنه و حقیقت امری . (از قطر المحیط).
ترجمه مقاله