ترجمه مقاله

تخدیر

لغت‌نامه دهخدا

تخدیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی گردانیدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی گردانیدن دختر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مقیم بودن دختر در خدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سست گرداندن عضوی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی حسی و خدارت و سستی اندام . (ناظم الاطباء). مقابل لذع و آن تبرید است مر عضو را بحیثیتی که جوهرروحی را که حامل حس و حرکت است خنک و سرد گرداند درمزاج و در جوهر خویش غلیظ گردد. و قوای نفسانیه نباید آنرا استعمال کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به لذع شود. || پنهان کردن ماده آهو بچه ٔ خود را در زیر درخت و گودالی . || سست گردیدن پا بر اثر نشستن بر نشیمن ها. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله