ترجمه مقاله

تخفیض

لغت‌نامه دهخدا

تخفیض . [ ت َ ] (ع مص ) آهسته گفتن سخن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): خَفّض القول یا فلان ؛ آهسته بگو ای فلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آسان و سبک کردن کار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سبک کردن . (المنجد). فروگذاشتن و آسان کردن . (آنندراج ): خَفّض عنک ؛ ای هَوّن ْ علیک . (اقرب الموارد). تخفیض چیزی ؛ آسان گردانیدن آن . نرم گردانیدن . (المنجد). || کشیدن سر شتر را بسوی زمین برای سوار شدن بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله