ترجمه مقاله

تخلیط

لغت‌نامه دهخدا

تخلیط. [ ت َ ] (ع مص ) برآمیختن . (دهار). آمیخته کردن . (زوزنی ) (آنندراج ). آمیختن . (غیاث اللغات ). آمیختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). || آمیختن بعض کار را با بعض و فساد افکندن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افساد. (از المنجد) :
همان که داشت برادَرْت را بر آن تخلیط
همو ببست برادَرْت را به صد مسمار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 276).
چنین تخلیطها کرد به اول که به درگاه آمد، اورا متربدگونه باز باید گشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331). چون مقرر گشت ... که بوسهل خیانتی کرده است ... تا بدان جایگاه که در باب پیری محتشم چون خوارزمشاه چنین تخلیطها کرد... (تاریخ بیهقی ). و سبب وهن کار دارا تخلیط آن وزیر بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 55).سال سی ویک ، یزدجرد شهریار کشته شد، به مرو اندر بر دست آسیابانی ، بعد از غدر کردن ماهوی ، سپاهسالارش و تخلیط او. (مجمل التواریخ ). و سلطان محمود از خواجه منتها داشت ، اما خواجه ٔ بزرگ منازعان داشت که پیوسته خاک تخلیط در قدح جاه او همی انداختند. (چهارمقاله چ معین ص 78). پیش از آنک تضریب و تخلیط او در دل و طبع شاه جای گیرد. (سندبادنامه ص 73).
کرا زهره ز حمالان راهش
که تخلیطی کند در بارگاهش .

نظامی .


گفت دوام درویشی با تخلیط دوست تر دارم از آنکه دوام صفا با عجب . (تذکرةالاولیاء عطار).
خانه ٔ معمور و سقفش بس بلند
معتدل ارکان و بی تخلیط و بند.

مولوی .


|| آمیزش کردن باطل در کلام . (غیاث اللغات ). هذیان گفتن . (اقرب الموارد) (المنجد). بهم آمیختن حکم وسخن و پریشان گویی :
چونکه مغز من ز عقل و هش تهی است
پس گناه من در این تخلیط چیست .

مولوی .


باز گفتی دور از آن خوی و خصال
اینچنین تخلیط ژاژ است و خیال .

مولوی .


|| خوردن مریض چیزهایی که وی را زیان دارد. (اقرب الموارد) (از المنجد). جمع میان اطعمه ٔ مختلفه . (یادداشت بخط مؤلف ). و منه قول الاطباء: الحِمْیة للصحیح کالتخلیط للمریض . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله