ترجمه مقاله

تخمی

لغت‌نامه دهخدا

تخمی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) که تخم گذارد: مرغ تخمی . || که برای کاشتن تخمهایش گذارند تا سخت درشت و رسیده شود: خیار تخمی . بادنجان تخمی . کدوی تخمی . || که برای فحل دادن به ماده نگاه دارند. که از او ماده آبستن کنند. مقابل اخته : اسب تخمی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله