ترجمه مقاله

تدبیج

لغت‌نامه دهخدا

تدبیج . [ ت َ ] (ع مص ) مزین ساختن باران زمین را به نبات . (متن اللغه ) (از اقرب الموارد). || آراسته و نیکو ساختن چیزی را. (اقرب الموارد) (از المنجد). || مزین ساختن اطراف جامه به دیبا. (متن اللغه ). مزین ساختن طیلسان به دیبا. (اقرب الموارد). || تحبیر شاعرقصیده را. (از متن اللغه ). و آن عبارتست از اینکه در مدح یا ذم یا غیر اینها الوان را ذکر نمایند و معنی حقیقی آنها مراد نباشد... چنانکه در شعر خاقانی :
دندان نکنی سفید تا لب
از تب نکنم کبود هر دم .
دندان سفید کردن کنایه از خندیدن و لب کبود کردن کنایه از شدت تب نمودن است . چنانکه در ابیات مسعودسعد:
فلک در سندس نیلی ، هوادر چادر کحلی
زمین در فرش زنگاری ، کُه اندر حُلّه ٔ خضرا
زمین خشک شد سیراب و باغ زرد شد اخضر
هوای تیره شد روشن ، جهان پیر شد برنا.
و در ابیات رودکی :
همیشه تا بود از لاله کوه شنگرفی
همیشه تا بود از سبزه باغ زنگاری
سر تو بادا چون موردبرگ باسبزی
رخ تو بادا چون لاله برگ کهساری .

(هنجار گفتار صص 232- 233).


و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
ترجمه مقاله