ترجمه مقاله

تدبیر ساختن

لغت‌نامه دهخدا

تدبیر ساختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تدبیرکردن . اندیشیدن . چاره کردن : اگر صواب بینند به بهانه ٔ شکار برنشینند... تا وی با ابوعبداﷲ و غلامی چند نزدیک ایشان آید و این کار را تدبیری سازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220). برحسب آنچه خوانیم تدبیر دیگر میسازیم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 326). تدبیر کدخدایی دیگر باید ساخت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 394).
چه تدبیر سازم چه درمان کنم
که از غم بفرسود جان در تنم .

سعدی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله