ترجمه مقاله

تراخی

لغت‌نامه دهخدا

تراخی . [ ت َ ] (ع مص ) تقصیر کردن . (دهار). کاهلی و تقصیر نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || درنگی و سستی و درنگ کردن ، یقال : تراخی السماء؛ای ابطأت . (منتهی الارب ). درنگی و سستی و درنگی کردن : تراخی السماء؛ درنگی کرد آسمان و نبارید. (ناظم الاطباء). تأخیر کردن . (غیاث اللغات ). تأخیر کردن و دیر باریدن باران . (آنندراج ). تأخر. (آنندراج ) (المنجد). تباطؤ. (المنجد). تقاعس . (اقرب الموارد): تراخت السماء؛ ای ابطاء المطر. (المنجد). || بطول انجامیدن و به تعویق افتادن کاری . (المنجد) : هر کاری را غایتی است و هر مبدأی را نهایتی که تراخی و تأخیر در توهم نمی گنجد. (جهانگشای جوینی ). و چون مدتی از موعد بگذشت و در وصول تراخی تمام افتاد. (جهانگشای جوینی ). و در آن چند روز خبر مغول تراخی گرفته بود. (جهانگشای جوینی ). || سستی اسب در تاختن . (المنجد). || تباعد. (اقرب الموارد) (المنجد). || (اصطلاح اصول ) واپس انداختن عمل از اول وقت آن ، تا گاهی که ظن فوت آن رود. و تراخی ضد فور است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله