ترجمه مقاله

ترازیدن

لغت‌نامه دهخدا

ترازیدن . [ ت َ دَ ](مص ) ساختن و آراستن . (آنندراج ). ساختن و زینت دادن و آرایش کردن . (ناظم الاطباء). نیکو کردن ، و طراز نیز گویند. (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 148 ذیل تراز، فعل امر از ترازیدن ). چنانکه میدانیم در رسم الخط متأخرین به طاء مهمله می نویسند. (آنندراج ) :
مجلس نزهت بسیج و چهره ٔ معشوق بین
خامه ٔ رامش تراز و فرش دولت گستران .

؟ (از لغت فرس اسدی ایضاً).


|| زردوزی نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به طرازیدن شود.
ترجمه مقاله