ترجمه مقاله

ترامی

لغت‌نامه دهخدا

ترامی . [ ت َ ] (ع مص ) همدیگر را تیر انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیر انداختن قوم یکدیگر را و سنگ انداختن آنان بیکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد). || اندوخته شدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بیرون شدن از وطن ، و به «بَ » متعدی شود، یقال : ترامی به البلاد؛ ای اخرجه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیرون شدن از بلاد. (اقرب الموارد) (المنجد). || درنگ کردن کار. || مایل گردیدن بسوی پیروزی و بسوی هزیمت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد): ترامی امره الی الظفر او الخذلان . (منتهی الارب ). || تباه گردیدن زخم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیوستن بعض ابر با بعض و فراهم آمدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || تتابع، یقال : مازال الشر یترامی بینهم ؛ ای یتتابع. (المنجد). || تیر انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله