ترجمه مقاله

ترب

لغت‌نامه دهخدا

ترب . [ ت َ رَ ] (ع مص ) خاک آلوده شدن . (زوزنی ). بسیارخاک شدن و خاک آلوده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خاک رسیدن بر چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). خاک آلوده شدن . (آنندراج ). || زیان کار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درویش شدن . (زوزنی ). محتاج گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فقیر شدن ، گویی که خاک نشین شده است . (اقرب الموارد) (المنجد). بلغت بربر، عزلت گزیدن و خاک نشین شدن . (دزی ج 1 ص 143). || تربت یداه ؛ یعنی او بخیر نرسد. و این کلمه ایست که عربان گاه در مدح و گاه در ذم آرند، مانند لا اب لک و لا ام لک و لا ارض لک و نحو آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صاحب اقرب الموارد گوید این از سخنانی است که عرب آن را بصورت دعا استعمال کنند ولی مرادشان دعا نیست بلکه تحریک و تشویق است و گویند: فعلیک بذات الدین تربت یداک . و در صحاح آمده که این جمله ٔ دعائیه است یعنی بخیر نرسی ، ولی معنی اول صحیح است - انتهی . || تعب و رنجور شدن . (زوزنی ). || دوسیدن بخاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خاک بر چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گل و آهک بر چیزی یا دیواری مالیدن . (از دزی ج 1 ص 143).
ترجمه مقاله