ترسکاری
لغتنامه دهخدا
ترسکاری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) ترس از خدا و تقوی و پرهیزگاری . (ناظم الاطباء) :
گه از آزمودن سخن گستری
گه از ترسکاری حدیث آوری .
سر از عالم ترسکاری برآر
بترس از کسی کو نشد ترسکار.
فضایل پسندیده و سیرت عادله و پرهیزکاری و ترسکاری شعار و دثار او بود. (تاریخ قم ص 6). بعلم و ورع و ترسکاری و... راجح آمده . (تاریخ قم ص 9). || رهبانیت . (مهذب الاسماء).
گه از آزمودن سخن گستری
گه از ترسکاری حدیث آوری .
شمسی (یوسف و زلیخا).
سر از عالم ترسکاری برآر
بترس از کسی کو نشد ترسکار.
نظامی .
فضایل پسندیده و سیرت عادله و پرهیزکاری و ترسکاری شعار و دثار او بود. (تاریخ قم ص 6). بعلم و ورع و ترسکاری و... راجح آمده . (تاریخ قم ص 9). || رهبانیت . (مهذب الاسماء).