ترجمه مقاله

ترش نشستن

لغت‌نامه دهخدا

ترش نشستن . [ ت ُ / ت ُ رُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) ترشرویی کردن و زشت نشستن . (ناظم الاطباء). گرفته و روی درهم کشیده در مجلسی حاضر شدن :
چون کشیدندش به شه بی اختیار
شست در مجلس ترش چون زهر مار.

مولوی .


لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند بحلوا.

سعدی (کلیات چ مظاهر مصفا ص 342).


قضا به تلخی و شیرینی ای پسر رفته ست
تو گر ترش بنشینی قضا چه غم دارد؟

سعدی (ایضاً ص 415).


ترش بنشین و تیزی کن که ما را تلخ ننماید
چه میگوئی چنین شیرین ، که شوری در من افکندی .

سعدی (ایضاً ص 583).


ترجمه مقاله