ترجمه مقاله

ترع عوز

لغت‌نامه دهخدا

ترع عوز. [ ت َ ع ُ عو ] (اِخ ) نام قریه ای بزرگ نزدیک حران . (ابن الندیم ). دهی است به حران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: قریه ٔ مشهوری است به حران ، از بنای صابیان است که آن را بدانجا هیکلی بود و صابیان هیکل ها را بنام ستارگان می ساختند و هیکلی که در این قریه بود بنام زهره بود و معنی ترع عوز به لغت صابیان باب الزهره است و مردم حران در عصر ما این قریه را ترعوز می نامند ونوعی خیار را بدان نسبت دهند که در آنجا کاشته می شود و از آب باران سیراب می گردد. (از معجم البلدان ).
ترجمه مقاله