ترجمه مقاله

ترغده

لغت‌نامه دهخدا

ترغده . [ ت َ رَ / ت َ غ َ دَ / دِ ] (ص ) گرفته شده و ترنجیده . (برهان ). کوفته شده و ترنجیده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هر عضوی و بندی و مفصلی که بسبب دردمندی و آزار آن حرکت نتوان کرد، گویند «ترغده شده است ». (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
ز بس کوب از زمانه یافت دشمنْت
همه اعضای او گشته ترغده .

منجیک (از فرهنگ جهانگیری ).


|| افاده ٔ معنی ترکیده میکند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
ترجمه مقاله