ترجمه مقاله

ترپ

لغت‌نامه دهخدا

ترپ . [ ت َ ] (اِ) کشک سیاه را گویند و به ترکی قراقروت خوانند. (برهان ). ترپک و ترپه وترف . کشک سیاه که بترکی قراقروت گویند، به تازی مصل گویند. (از فرهنگ رشیدی ). تَرْپَر. تَرْپَک . کشک سیاه و قراقروت و ترف . (ناظم الاطباء). قروت سیاه که آنرا به ترکی قراقروت گویند. (آنندراج ). ماده ای است ترش که از آب دوغ گرفته می شود و نام ترکیش قراقروت است و در تهران بهمان نام ترکی گفته می شود و در اصفهان مخفف آن قارا گفته میشود. در کتب طب نام این ماده مصل است ، ترپ ضبط نشده است . (فرهنگ نظام ) :
از او دید چون آب لب نوشخند
سیه پوش چون ترپ گردید قند.

وحید (از آنندراج ).


رجوع به ترپک و ترپه و ترف شود.
ترجمه مقاله