ترجمه مقاله

ترگون

لغت‌نامه دهخدا

ترگون . [ ت َ ] (اِ) دوال فتراک . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 378) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). فتراک . (فرهنگ جهانگیری ). دوال و فتراک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و به ترکی قنجغه گویند. (برهان ). مننسکی از فرهنگ شعوری نقل کرده که این لغت تاتاری است و آنرا قنجوغه به زیادت واو قبل ازغین نیز نویسند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
تا بدر پادشاه عادل رفتند
بسته به ترگون درون ، فضول و خطا را.

منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 378).


ترجمه مقاله