ترجمه مقاله

تریشه

لغت‌نامه دهخدا

تریشه . [ ت َ / ت ِ ش َ / ش ِ ] (اِ) تریش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) :
جلدی به تن خسته ٔ این زار نمانده ست
سراج غمت بسکه کشیده ست تریشه .

سلیم (از فرهنگ نظام ).


و رجوع به تریش شود. || تراشه و خرده که از تراشیدن چوب بیرون می آید. (از فرهنگ نظام ). چوب خرد نوک تیز که گاه شکستن هیزم ، از هیمه جدا شود. چوب نسبةً خرد که از شکستن چوبهای خشک پیدا آید با نوک و اطرافی خلنده و برنده : تریشه ٔ اجاق گیرانه ٔ خوبیست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله