ترجمه مقاله

تزاحم

لغت‌نامه دهخدا

تزاحم . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) انبوهی کردن . (زوزنی ) انبوهی نمودن قوم بر چیزی و گردآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انبوهی و انبوهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تنگ گردیدن قوم . (از المنجد): و در دفع تراکم حوادث و تزاحم افواج خصوم و تلاطم امواج هموم تغافل و تخاذل پیشه ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 58). و از اِثارت غبار و تزاحم امطار متسوقه و اهل معاملات متأذی میشدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 439). || تدافع قوم . (از المنجد). || تلاطم امواج . (از المنجد). || (اصطلاح اصول فقهی ). علماء اصول فقه را در باب تزاحم دو اصطلاح است ، عام و خاص اول - منافات میان دو حکم یا دو دلیل است بطور مطلق . بنابراین اصطلاح تزاحم مرادف تعارض است و امیتازی با آن ندارد. دوم - آن است که دو حکم در اصل با یکدیگر منافات نداشته باشند و هر دو دارای مصلحت و علت تشریع باشنداما انجام دادن آن دو دستور با هم در برخی از مواردغیرممکن یا غیرمشروع گردد. بر طبق اصطلاح خاص این دوحکم را در مورد مذکور متزاحم و نسبت میان آن دو را تزاحم گویند. در مقابل تعارض که منافات دو حکم است در اصل ، بدینگونه که تنها یکی از آنها دارای اقسامی جداگانه ، ترجیح یکی از دو حکم متزاحم بوسیله ٔ مرجحاتی ویژه است که در باب تعارض بکار نمیرود. تزاحم بمعنی خاص از مباحث جالب و دقیق اصول فقه است که در قرن اخیر ابتکار شده است . رجوع به اجودالتقریرات سیدابوالقاسم خویی (مبحث اجتماع امر و نهی ) و مبحث تعادل و تراجح از کتاب فوائدالاصول شیخ محمدعلی کاظمینی شود.
ترجمه مقاله