ترجمه مقاله

تزنجر

لغت‌نامه دهخدا

تزنجر. [ ت َ زَ ج ُ ] (ع مص ) از زنگار کلمه ٔ فارسی . زنگار گرفتن . زنگ زدن . زنگاری شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اذا رش علیه الخل تزنجر. (ابن البیطار ج 1 ص 145 شش سطر بآخر مانده ). و هو [ ای النحاس ] یتزنجربالخل و الروسختج المحرق منه بالایقال اوفی اتون الزجاج . (الجماهر فی الجواهر للبیرونی یادداشت ایضاً).
ترجمه مقاله