ترجمه مقاله

تزود

لغت‌نامه دهخدا

تزود. [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) توشه برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). توشه برگرفتن . (زوزنی ) (آنندراج ). توشه گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). زاد سفر برگرفتن . || برای آخرت عمل کردن . (از متن اللغة). رسیدن نیزه به پشت گوش کسی : تزود منی طعنة بین اذنیه ؛ اصیب بها. (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || داغ بر میان دو چشم کسی گذاشتن : تزود سمة فاضحة بین عینیه ؛ اتسم بها بسعی فیه . (اقرب الموارد). || بردن نامه از امیر به عامل وی تا باندازه ٔ شأن و وظیفه اش برنده ٔ نامه را یاری دهد: تزود من الامیر کتاباً الی عامله ، حمله ُمنه ُ الیه لیستعین به علی شأنه . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله