ترجمه مقاله

تس

لغت‌نامه دهخدا

تس . [ ت َ ] (اِ) طپانچه و سیلی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). طپانچه باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) :
رخ اعدات از تس نکبت
همچو قیر و شبه سیاه آمد.

رودکی (از فرهنگ جهانگیری ).


اگر تو یادگیری یککی بس
وگر با دوکنی یارت بنی کس
و گر بی سه کنی بی یار گردی
و گر افزون کنی بر سر زنی تس .

(یکی از پارسیان از انجمن آرا).


ترجمه مقاله