ترجمه مقاله

تسحب

لغت‌نامه دهخدا

تسحب . [ ت َ س َح ْ ح ُ ] (ع مص ) ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و با علی متعدی شود چنانکه گویند: تسحب علیه ؛ ای ادل علیه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ناز. (ملخص اللغات حسن خطیب ). ناز که معشوقان را به عاشقان باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : آن باد که در او شده بود بوسهل از آنجا دور نشد و از تسحب و تبسط باز نایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). بوسهل را نیز به شغل عرض مشغول کردیم تا بر یک کار بایستد و مجلس ما از تسحب و تبسط برآساید. (تاریخ بیهقی ایضاً). رسولی فرستادی و عذر خواستی از آن فراخ تسحب ها و تبسطها که سلطان از او بیازرد. (تاریخ بیهقی ).چون لشکر قصور و فتور او بدیدند دامن تحکم و تسحب کشیدن گرفتند و در مراتب و مناصب بیش از مقادیر خویش مطالبت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران 188).
ترجمه مقاله