ترجمه مقاله

تسدید

لغت‌نامه دهخدا

تسدید. [ ت َ ] (ع مص ) توفیق دادن . (تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل . (از متن اللغة). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب الموارد). ارشاد کردن کسی را به صواب . (از المنجد) : و از ایزد تعالی امداد توفیق و تسدید خواهیم . (سندبادنامه ص 30). || راست گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). راست کردن . (دهار). راست و درست کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راست و درست نمودن و درستی و استواری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || راست کردن نیزه و در طول نهادن آنرا، خلاف تعریض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تسدید رمح ؛ تقویم آن . (از متن اللغة) (از المنجد): سَدَّدَ الرمح و نحوه ُ؛ قَوَّمَه ُ و هو خلاف عرضه ُ. (اقرب الموارد). || راست کردن تیر را بسوی شکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || توفیق صواب یافتن و صواب جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طلب سداد کردن کسی در اعمال خود. (از متن اللغة). || میانه راه رفتن در قول و فعل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آموختن نضال کسی را. || راندن شتر را به هر جای سبز و خرم و صاف و هموار. || اصلاح کردن رخنه و تَرَک چیزی . || نیک عمل کردن در مال خود. (از متن اللغة).
ترجمه مقاله