ترجمه مقاله

تسلم

لغت‌نامه دهخدا

تسلم . [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) فاپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). پذیرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاستدن . (زوزنی ). گرفتن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اسلام آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داخل شدن در اسلام . (از متن اللغة). اسلام آوردن و مسلمان شدن : تسلم فلان ، اسلم یقال کان «وثنیاً ثم تَسَلَّم »؛ ای صار مسلماً کما یقال کان بدویاً فتحضر. (از اقرب الموارد). مسلمان شدن . (از المنجد). || راه سپردن و خطا ناکردن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تسلم الطریق ؛ اذا رکبه ُ و لم یخطی ٔ. (منتهی الارب ). || تبری کردن . (از المنجد). دور بودن از کسی چنانکه رابطه ٔ خیر و شری میان آنان نباشد: تسلم منه ُ تبراء لا خیر بینهما و لا شر. (از متن اللغة).
ترجمه مقاله