ترجمه مقاله

تسلیم

لغت‌نامه دهخدا

تسلیم . [ت َ ] (ع مص ) سلام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سلام دادن . (دهار). سلام و تحیت و تکریم . (ناظم الاطباء). || فاسپردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سپردن . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ). سپردن ودیعه را به صاحبش . (ناظم الاطباء). سپرد کردن (کذا) کسی را بسوی چیزی . (منتهی الارب ). اعطای چیزی به کسی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سپردن ، چنانکه گویند فلانی جان به حق تسلیم کرد. (آنندراج ). || گردن نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). راضی شدن به چیزی . (از اقرب الموارد) (از المنجد) :
کنون پندار مُردم ، آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم .

مولوی .


سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رأی جهان آرایت .

سعدی .


ناسزایی را که بینی بختیار
عاقلان تسلیم کردند اختیار.

سعدی .


|| رام شدن به کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). توانا کردن اجیر مستأجر را بر نفس خویش . اطاعت وانقیاد و فرمانبرداری . سرسپردگی . (ناظم الاطباء) :
به صد تسلیم گفت ای من غلامت
زبانم وقف بر تسبیح نامت .

نظامی .


|| با خشنودی به پیشواز قضا رفتن . و گویند تسلیم ، پایدارماندن و دگرگون نگشتن در ظاهر و باطن هنگام نزول بلا. (از تعریفات جرجانی ). الانقیاد لامر اﷲ تعالی و ترک الاعتراض فیما یلائم . (تعریفات جرجانی ). عبارت است از آنکه به فعلی که به باری سبحانه و تعالی تعلق داشته باشد یا به کسانی که بر ایشان اعتراض جائز نباشد رضا دهد و به خوش منشی و تازه رویی آنرا تلقی نماید، اگرچه موافق او نبود. (نفایس الفنون ). گردن دادن به حکم قضا و راضی بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راضی بودن به حکم خدا. (از متن اللغة). رضای به قضای خدا. (ناظم الاطباء) : و اختصه بالطریق الرضیة التی من اوجبها و اولاها و احقها و احراها التسلیم لامر اﷲ تعالی و قضائه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299).
از خداوند جهان حکم و ز بنده تسلیم .

(از تاریخ بیهقی ایضاً ص 390).


کلکش ازبهر شرف محکوم تیغ آمد بلی
مرتبت بفزود اسماعیل را تسلیم او.

خاقانی .


اولش کردم تسلیم به حق
باز تسلیم دگرسان چکنم .

خاقانی .


از سر تسلیم دل پیش عزیزان فقر
حلقه بگوش آمدن غاشیه هم داشتن .

خاقانی .


نیست کسبی از توکل خوبتر
چیست از تسلیم خود محبوبتر.

مولوی .


طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل . (گلستان ).
|| برهانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رهانیدن کسی را از آفت و بی گزند داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رهانیدن و نجات دادن خدا کسی را از آفتها و عیب ها. (از متن اللغة). رهانیدن خدا کسی را از آفت . (ازاقرب الموارد) (از المنجد). سلامت دادن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). به سلامت داشتن . (غیاث اللغات ). سلامت و امنیت و عافیت . (ناظم الاطباء). || سلم دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بها پیش دادن در بیع. || اعتراف کردن به صحت دعوی . (از متن اللغة). اعتراف و اقرار و پذیرفتاری . || قبول دین اسلام . (ناظم الاطباء). || خالص کردن چیزی را برای کسی . (از متن اللغة). خالص کردن چیزی . (از المنجد). || (اصطلاح فقه ) گفتن السلام علینا و علی عباد اﷲ الصالحین ، یا السلام علیکم و رحمة اﷲ و برکاته یا هر دو. که تسلیم آخرین جزء نماز محسوب است و با تلفظ آن نماز خاتمه می یابد که مشهور است ابتداء نماز تکبیر و آخر آن تسلیم است . || در علم جدل عبارت از این است ت که امری محال یا منفی یا مشروط به حرف امتناع فرض شود، سپس به قانون جدل این امر مسلم فرض شود آنگاه در صورت تقدیر وقوع این امر عدم فایده ٔ آنرا رسانند، مانندقول خدا: مااتخذ اﷲ من ولد و ماکان معه من اله اذاًلذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض . (قرآن 91/23). که معنی این است ت : خدا نه فرزندی گرفته و نه جز او خدای دیگری همراه اوست . اگر چنین بود خدایان بعضی بر بعض دیگر برتری می جستند و کار عالم به سامان نمی شد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 769).
ترجمه مقاله