ترجمه مقاله

تسویس

لغت‌نامه دهخدا

تسویس . [ ت َ س ْ ] (ع مص ) شپشه در طعام افتادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سو درافتادن در چیزی . || آراستن و زینت دادن کاری را برای کسی و مرتکب آن شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تسویس فلان امری رابرای فلان آراستن و زینت دادن آن امر. (از متن اللغة). آراستن و زینت دادن امری . (از اقرب الموارد). زینت دادن کاری را برای کسی . (از المنجد). || سیاست در گردن کسی افکندن . سوس فلان امورالناس (مجهولا)؛ ای صیرملکاً. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). پادشاه شدن بر قومی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || رئیس قرار دادن کسی را برای قومی . (از متن اللغة). || گویند سوس عظمی یعنی از اندوه هلاک شدم . (از متن اللغة).
ترجمه مقاله