ترجمه مقاله

تشرف

لغت‌نامه دهخدا

تشرف . [ ت َ ش َرْ رُ ] (ع مص ) شرف جستن . (زوزنی ). بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دارای شرف شدن خانه . || شرف یافتن کسی از غیر خود. (از اقرب الموارد). || شرف دانستن ، یقال : تشرف بکذا؛ ای عده شرفاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (از اقرب الموارد). || کشته شدن اشراف قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دست را بالای ابرو قرار دادن تا بتواند چیزی را ببیند و نیک تشخیص دهد. (از اقرب الموارد). || بالا برآمدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تشرف للشی ٔ؛ تطلع الیه . (اقرب الموارد). || بسوی چیزی نگریستن و چشم آن داشتن و از این معنی است حدیث لاتشرفوا البلاء؛ ای لاتطلعوا الیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله