تشنه شدن
لغتنامه دهخدا
تشنه شدن . [ ت ِ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عطشان شدن . خواهان نوشیدن شدن :
چون تشنه شوم به رشته ٔ جان
آبی ز جگر کشید خواهم .
|| سخت خواهان و آرزومند شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
مستمع چون تشنه و جوینده شد
واعظ ار مرده بود گوینده شد.
چون تشنه شوم به رشته ٔ جان
آبی ز جگر کشید خواهم .
خاقانی .
|| سخت خواهان و آرزومند شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
مستمع چون تشنه و جوینده شد
واعظ ار مرده بود گوینده شد.
مولوی .