ترجمه مقاله

تصعید

لغت‌نامه دهخدا

تصعید. [ ت َ ] (ع مص ) بر کوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). برآمدن . (بحر الجواهر). برآمدن بر کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برآمدن بر جای بلند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || فرود آمدن در وادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در وادی رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || گذرانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به اصطلاح اطباء و مهوسان (کیمیاگران ) اجزای لطیف بعض ادویه بتأیید آتش از میان دیگ و غیره بسرپوش آن منجمد ساختن ، چنانکه نوشادر وکافور و غیره را کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گداختگی و ذوب و تقطیر و به اصطلاح کیمیا اجزای لطیف و قابل تبخیر داروها را به تابیدن آتش از میان دیگ و یا قرع به سرپوش آن رسانیدن و منجمد ساختن . (ناظم الاطباء). یک قسم کشتن سیماب است که سیماب را در آوندی دارند و یک آوند بالای او پوشند و هر دو آوند را، دهن متصل داشته در زیر وی آتش کنند، سیماب از آوند زیرین جسته به آوند بالایین چسبیده کشته گردد :
چون روغن طلق است طل ، بحر دمان زیبق عمل
خورشید در تصعید و حل ، آتش در اعضا داشته .

خاقانی .


ترجمه مقاله