تعاظم
لغتنامه دهخدا
تعاظم . [ ت َ ظُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن . (زوزنی ). تکبر. (اقرب الموارد). بزرگ شدن بر کسی : تعاظمه ؛ بزرگ شد بر وی ، و یقال : امر لایتعاظمه شی ٔ؛ یعنی کاری است که چیزی نسبت به آن بزرگ نیست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).