ترجمه مقاله

تعجس

لغت‌نامه دهخدا

تعجس . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ](ع مص ) از پی چیزی فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). درپی کاری شدن و پیروی نمودن کسی را بر کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیجویی و تعقیب کار کسی . (از اقرب الموارد). || پی هم باریدن باران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بند کردن و بازداشتن و یعدی بالباء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازداشتن و بتأخیر انداختن قوم را. (از اقرب الموارد). || در آخر شب برآمدن و رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در ساعتی ازشب یا به هنگام سحر بیرون رفتن . (از اقرب الموارد). || درنگ نمودن و بازایستادن . || سرزنش نمودن کسی را. || تکبر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سپس انداختن کاری را و یقال : تعجسه ُ عرق سوء؛ ای قصر به عن المکارم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله