تعذر
لغتنامه دهخدا
تعذر. [ ت َ ع َذْ ذُ ] (ع مص ) استوار نگردیدن امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. (از اقرب الموارد). || ممتنع بودن و از این معنی است تعذر ابتداء به ساکن . (از اقرب الموارد) : و رسیدن آن بر خواص و عوام تعذری ظاهری دارد. (کلیله و دمنه ). || مدروس شدن رسم . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). کهنه و محو شدن نشان سرای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سپس ماندن و درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آلوده شدن به عذرة. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد)(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || دشخوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دشوار شدن کار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عذر خواستن . (تاج المصادر بیهقی )(دهار) (از اقرب الموارد). عذر و حجت آوردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حجت آوردن برای نفس خود. (از اقرب الموارد) :
اگر مطلب بدوزخ بردن ماست
تعذر چند باید آوریدن .
بفرما بی تعذر تا برندم
چرا باید ز چشم عمرو دیدن .
|| گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیزار شدن از گناه . (از اقرب الموارد).
اگر مطلب بدوزخ بردن ماست
تعذر چند باید آوریدن .
ناصرخسرو.
بفرما بی تعذر تا برندم
چرا باید ز چشم عمرو دیدن .
ناصرخسرو.
|| گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیزار شدن از گناه . (از اقرب الموارد).