ترجمه مقاله

تعریض

لغت‌نامه دهخدا

تعریض . [ ت َ ] (ع مص ) سخن سربسته گفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار).بکنایه سخن گفتن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خلاف تصریح . متعد بالباء و باللام . و از این معنی است معاریض در گفتار و آن توریه است بچیزی از چیزی و در مثل است که در معاریض گریزگاهی است از دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دلالتی را در گفتار تضمین کردن که لفظی در آن برای آن دلالت نباشد. چنانکه گوئی زمستان رفت و روسیاهی به زغال ماند؛ بدی تو بر ما گذشت و تو خجل ماندی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخنی نامصرح که شنونده بدان مراد گوینده را داند. (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود : با وزیران در این باب سخن گفته آید هم بتعریض . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). خبر مگر خویش میداد بر تعریض و ایشان نمیدانستند. (قصص الانبیاء ص 233). یکی از علما خورنده ٔ بسیارداشت و کفاف اندک . با یکی از بزرگان ... بگفت . روی از توقع او در هم کشید و تعریض سؤال از اهل ادب در نظرش قبیح آمد. (گلستان ). و حسن جایها گفته است چه بتعریض و چه بتصریح که همچنان که در دور شریعت اگر کسی طاعت و عبادت نکند. (جهانگشای جوینی ). وقت وقت بتعریض و گه گاه بتصریح ، چنان فرانمودی . (جهانگشای جوینی ). بتعریض ... نقش آن معنی را، در دل دیگر پسران کالنقش فی الحجر مینگاشت . (جهانگشای جوینی ). || گوشه زدن . (فرهنگ فارسی معین ). سرزنش گونه سخن گفتن : و حاسدان و دشمنان ما که به حیلت و تعریض اندر آن سخن پیوستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214).
بتعریض گفتی که خاقانیا
چه خوش داشت نظم روان عنصری .

خاقانی .


چون سایه شده به پیش من مست
تعریض مرا گرفته در دست .

نظامی .


|| پهن نمودن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فروختن رخت را بعرض و به غیر جنس آن . (منتهی الارب ). فروختن کالا به کالا. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خورانیدن راه آورد را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دادن راه آورد را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || پیوسته خوردن بز یکساله را. || صاحب عارضه و کلام گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خداوند عارضه شدن . (آنندراج ). || بشولیده نبشتن . (دهار). تعمیه نمودن کاتب نبشته را و بیان ناکردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در هم نوشتن کتاب را چنانکه نیک نتوان خواند. (آنندراج ). || چیزی را عرض چیزی ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): فقد عرض النعمة للزوال . (اقرب الموارد). || تمام ناپختن گوشت را و نیم جوشانیدن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || نشان پهن بر چهارپای نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پیش آوردن کسی را بر کاری . و قول سمرة: من عرض عرضنا له و من مشی علی الکلا قذفناه ؛ یعنی هر که دشنام صریح ندهد پیش آیم او را بضرب خفیف و هرکه دشنام صریح دهد، حد قذف جاری میکنم بر او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله