ترجمه مقاله

تعمیر کردن

لغت‌نامه دهخدا

تعمیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنای شکسته یا جز آن را مرمت کردن :
ویرانه را چه فرش به ازنور آفتاب
تعمیر دل بساغر چون آفتاب کن .

صائب (از آنندراج ).


خضر وقتی گو که تعمیر خراب ما کند
زان که گنجی هست پنهان در ته دیوار ما.

نظیری (ایضاً).


و رجوع به تعمیر و ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله