ترجمه مقاله

تغابن

لغت‌نامه دهخدا

تغابن . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) یکدیگر را غبن آوردن . (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). در زیان افگندن بعضی مر بعض را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکدیگر را در زیان افکندن و به زیان یکدیگر را فریفتن و گاهی تجرید نموده بمعنی زیانکاری و زیان زده شدن و چون زیانکاری را افسوس لازم است مجازاً بمعنی افسوس خوانند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || زیانکاری و زیان افکندگی و افسوس . (ناظم الاطباء) :
سخت تغابنی بود حور حریرسینه را
لاف زنی خارپشت از صفت سمنبری .

خاقانی .


سفله مستغنی و سخی محتاج
این تغابن زبخشش قدر است .

خاقانی .


بسی از خویشتن بر خویشتن زد
فروخورد آن تغابن را و تن زد.

نظامی .


دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل برنیاید. (گلستان ).
بخندید و گفتا به صد گوسفند
تغابن نباشد رهایی ز بند.

(بوستان ).


به دندان گزید از تغابن یدین
بماندش در او دیده چون فرقدین .

(بوستان ).


بیم آنست دمادم که چو پروانه بسوزم
از تغابن که تو چون شمع چرا شاهد عامی .

سعدی .


جای آنست که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش .

حافظ.


ترجمه مقاله