ترجمه مقاله

تقبیح

لغت‌نامه دهخدا

تقبیح . [ ت َ ] (ع مص ) آشکار کردن و بیان نمودن زشتی کار کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زشت کردن . (دهار). قباحت و زشتی کار. (ناظم الاطباء) : گرد تقبیح ملت و نفی حجت مخالفان میگشتند. (کلیله و دمنه ). گفت اگر قربتی یابم ... از تقبیح احوال و افعال وی بپرهیزم . (کلیله و دمنه ). بی هنران در تقبیح اهل هنر... مبالغت نمایند. (کلیله و دمنه ). || یکسو کردن و دور گردانیدن از نیکی و خیر، یقال : قبحه اﷲ؛ ای نحاه عن الخیر. || آبله شکستن که ریم از وی برآید. || شکستن تخم مرغ . || قبحاً له گفتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله