تلفن کردنلغتنامه دهخداتلفن کردن . [ ت ِ ل ِ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اقدام به مکالمه ٔ تلفنی . با تلفن مکالمه کردن . چنانکه گویند: من امروز به فلانی در اصفهان تلفن کردم و جریان را به او گفتم . رجوع به ماده ٔ قبل و تلفن شود.