ترجمه مقاله

تلنگ

لغت‌نامه دهخدا

تلنگ . [ ت ُ / ت َ ل َ ] (اِ) گدایی کردن بود به هر جای . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 308). حاجت و ضروری و میل و خواهش و نیاز و آرزو باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). حاجت و خواهش و نیازمند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ). حاجت . اندروا. اندربایست . اندروای . اندربایسته . دروا. دروای . نیاز. وایا. وایه . (شرفنامه ٔ منیری ) :
یکی تلنگ بخواهم زدن به شعر کنون
که طرفه باشد از شاعران خاص تلنگ .

روزبه (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 308).


به گدایی بگفتم ای نادان
دین به دنیا مده ز بهر دو نان
ابلهانه جواب داد از صف
کزپی خرقه و جماع و علف
راست خواهی بدین تلنگ خوشم
این کنم به که بار خلق کشم .

سنایی (از فرهنگ جهانگیری ).


ترجمه مقاله