تلوسه
لغتنامه دهخدا
تلوسه . [ ت َل ْ وَ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف تلواسه است که اضطراب و بیقراری و اندوه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء)(از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) :
کامم از تلوسه ٔ مرگ لبالب تلخ است
شربت آب ز هر دیده ببارید مرا.
اما در غیر شعر خسرودر کلام قدما دیده نشد. (فرهنگ رشیدی ).
کامم از تلوسه ٔ مرگ لبالب تلخ است
شربت آب ز هر دیده ببارید مرا.
امیرخسرو(از فرهنگ جهانگیری ).
اما در غیر شعر خسرودر کلام قدما دیده نشد. (فرهنگ رشیدی ).