ترجمه مقاله

تلویح

لغت‌نامه دهخدا

تلویح . [ ت َل ْ ] (ع مص ) گرم کردن چیزی به آتش .(تاج المصادر بیهقی ). گرم گردانیدن به آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بگردانیدن آفتاب و آتش ، گونه ٔ چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سوختن آفتاب رنگ روی کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سپید کردن پیری موی کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || قوت بقدر حاجت دادن ، یقال : لوح الصبی ؛ یعنی خورش بده بقدری که نگاه دارد او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پرنگ دادن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برداشتن و حرکت دادن جامه را تا بیننده آن را ببیند. (از اقرب الموارد). || بلند کردن و حرکت دادن گرده ٔ نان برای جلب نظر کردن سگ . (از اقرب الموارد). || شمشیردرخشانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بلند کردن و زدن به عصا و شمشیر و تازیانه و نعل . (از اقرب الموارد). || گونه برگردانیدن سفر و تشنگی مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اشارت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اشاره کردن از دور به چیزی . (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : به تعریض و تلویح نقش آن معنی را در دل دیگر پسران کالنقش فی الحجر می نگاشت . (جهانگشای جوینی ). || کنایه ٔ کثیرةالوسایط را تلویح نامند. (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به کنایه و کشاف اصطلاحات الفنون شود. || تلویح در فن بلاغت آن است که شاعر اتمام مقدمه به مسئله ٔ علمی یا حکمی عرفی کند. مثال در نعت :
هرکس که سر بخدمت تو داشت برکشید
کافر بود که حکم کنندش به ارتداد.

(از کشاف اصطلاحات الفنون ).


|| از عیب های خلقیه ٔ اسب است و آن چنان است که چون اسب را بزنی دم بجنباند و آن در ماده از عیوب فاحش است که بسا شود که بشاشد و به صاحب خ__ود ب-پراکند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 26).
ترجمه مقاله