ترجمه مقاله

تلیس

لغت‌نامه دهخدا

تلیس . [ ت َ ] (ع اِ) پارچه از ابریشم یا کَنَب که بدان بار و جز آن پیچند. گونی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، تلالیس : و قتلها طرحت (بغداد خاتون ) هنالک ایاماً مستورةالعورة بقطعة تلیس . (ابن بطوطه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ثم وصلا الی ... و هی احساء ماء تنزل القوافل علیها و یقیمون ثلاثة ایام فیستریحون و یصلحون سقیتهم ویملونها بالماء و یخیطون علیها التلالیس خوف الریح . (ابن بطوطه ، یادداشت ایضاً). فوجدت شور دارالسلطان محتلاً رجالاً و صبیاناً من الممالیک و ابناءالملوک و الوزراء و الاجناد و قد لبسوا التلالیس و جلال الدواب و جعلوا فوق رؤسهم التراب و التبن (فی عزاء ابن الملک ). (ابن بطوطه ، یادداشت ایضاً). رجوع به تلیسة شود.
ترجمه مقاله